کارما و تولد دوباره
"توسط "دوتتسو ذنجی
( برگرفته از کتاب "ذن موندو" )
کارما چیست؟
بودا میگوید: "از بدی، بدی زاید و از خوبی، خوبی؛ این قانون جهان است".
کارما (پالی: کامما) قانونیست "خودبهخودی" که در چارچوبِ خودش، بدون مداخلهی هیچ عاملِ تصمیمگیرندهی خارجی و بهطور مستقل، عمل میکند. قانون کارما، مسئلهی رنج را روشن میکند و نیز مسائلی مانند رموز قضا و قدر، سرنوشت، بچههای فوقالعاده با استعداد و مهمتر از همه، نابرابری در میان بشر را شرح میدهد. کارما یعنی "عمل" و البته به "نتایج عمل" نیز اشاره دارد؛ عملی که ما را به کیفرهای آینده یا پاداش در همین زندگی و زندگی آینده، نوید میدهد. کارما یعنی در برابر هر آنچه برایمان پیش میآید، بدون استثنا، خودمان مستقیم یا غیر مستقیم، جزئی یا کلی، در زمانی که بذر آن عمل را در خود کاشتهایم، مسئول آن هستیم. اگر میخواهید از گذشته (علت) بدانید، نگاهی به حال (معلول) بیندازید و اگر خواستار دانستن آینده (معلول) هستید، به حال (علت)، نگاه کنید. پاداش یا کیفر طبیعی برای انجام عمل، از طریق قانون کارما تعیین میشود.
تولد دوباره چیست؟
تولد دوباره (سانسکریت: پاتی ساندی) در معنای تحتاللفظی، یعنی ارتباط مجدد و پیوستگی. بهطور مختصر، ترکیبِ مواد از پنج مولفه ی "شکل" ، "احساس" ، "مفهوم" ، "قوهی درک آنی" و "آگاهی" را تولد میگویند. شکل، همان بدن فیزیکی و آگاهی، قوهی بیداریست. شکل تغییر میکند، اما آگاهی انتقال مییابد. وجود و پیوستگی آن عناصر را بهعنوان مجموعهی تولد و زندگی و اضمحلال این پیوستگی را مرگ میگویند. ترکیب و پیوستگی مجدد این مولفه ها را تولد دوباره مینامند.
تولد دوباره در چه چیز ریشه دارد؟
تولد دوباره، نتیجه و حاصل کارماست. کارماست که شرایط را برای تولد دوباره آماده میکند. کارهای گذشته، تعیینکنندهی تولد کنونیست و کارمای کنونی، در برهمکنش با کارمای گذشته، چهگونگی آینده را رقم می زند. واقعیت زمان حال، نیاز به روشنگری ندارد؛ زیرا خودش "خود اثباتگر" است و نیز این امر که گذشته را خاطره و گزارش می سازد و آینده را دوراندیشی و استنباط است که بنیاد می نهد. با این همه، باید توجه داشت که پاتیساندی، از دیگر نظریهها در این زمینه متفاوت است.
چگونه است که نظریهی بودایی در باره ی تولد دوباره، با سایر نظریهها تفاوت دارد؟
این نظریه در جای خود به شرحی مفصل نیاز دارد که در کتاب دیگرم با عنوان "تولد دوباره" ارائه شده است. دیدگاه بودا دربارهی تولد دوباره که در آموزه های او گنجانده شده است، با سایر نظریهها و تفسیرهای موجود در این زمینه، فرق های بنیادی دارد. تولد دوباره، همان نظریهی تناسخ یا نظریاتی از ایندست نیست. برای نمونه، مسیحیان بر این باورند که بهوجود خدا نمی توان پی برد؛ چرا که وجود خدا با برداشتهای مادی، تضاد مفهومی دارد. هم چنین، مسیحیان بر این عقیدهاند که وقتی روحی از جسم خارج شد، نخست بهسوی خدا میرود و سپس بهشکل دیگری و در جسم جدیدی حلول میکند و بار دیگر به زمین بر میگردد. همچنین، نگره ی بودایی مانند نگرهی مادهگرایان نیست که الزام ها و شروط ذهن و عقل را رد میکنند.
دانش و آگاهی دربارهی ابدیتگرایی و مادهگرایی، بههیچ وجه نمیتواند به انسان برای درهم شکستن قیودی که او را در هستی محصور کرده، کمک کند. همچنین، این دانش و آگاهی نمیتواند خاستگاه احساس انسان دربارهی نارضایتی و ناخشنودی او را شرح دهد که از ناتوانیهای انسان از برآورده کردن نیازهایش سرچشمه میگیرد. پاتیساندی، نه این است و نه آن.
تفسیر و برداشت غرب، از تمامیت این نگره، به چه صورت است؟ از آن سو، بوداییت به چه شکل از دیدگاه خود حمایت میکند؟
در غرب، نظریهی حیاتِ پس از مرگ، با عقاید عرفانی و ایدههای جدید دربارهی تکامل، درهم آمیخته است. بر این اساس، تکامل انسان، خواست خداست و انسان، باید از آن اطاعت کند. آنها بر این باورند که جایگاه هر شخص در روند رشد و تکامل، یکبار برای همیشه مورد بررسی قرار میگیرد و دیگر دگرگون نخواهد شد. از این منظر، تزکیه یا همان تمایل شخصی بهسوی کمال خطی، همیشه صعودیست که البته خیلی جذاب بهنظر میرسد. در این جریان، برخی روشنفکران غرب و بوداییهای غربی، فرض میکنند که برگشت به سطح پایینتری از زندگی، غیر ممکن است (مانند سطح حیوانی). این نگرش، با چرخهی تولد دوباره همسانی ندارد و میتواند برای ذهنهایی که میکوشند بهسوی روشنی فکر در آیین بودا بروند، زیانبار باشد. اما با توجه به تعبیر بودا در فلسفهی "آبیدامما" (سطوح بالاتری از آموزههای بودا)، در مسیر صعودی پیوسته رو به جلو، هیچ نوعی از تکاملِ غیر قابل تغییر، وجود ندارد.
در تولد دوباره، ما در "گردونهی بازپیدایی"، در آمد و رفت هستیم؛ جاییکه هیچ ابتدا و انتهایی در آن وجود ندارد و بالا و پایینهای همیشه تکرار شونده برجاست. رهایی و نجات از این چرخهی مدام، قرار گرفتن قطعی و استوار در مسیر رهاییست.
چگونه میتوانیم تولد پس از مرگ را باور کنیم؟
این امر، بسیار آسان است. بعضی افراد میتوانند مکانهایی را بهخاطر آورند که هرگز آنجا را ندیدهاند. شما ممکن است افرادی را بشناسید که هرگز آنها را ملاقات نکردهاید، آوازهایی را به یاد آورید که هرگز آنها را نشنیدهاید، مهارتهایی داشته باشید که هرگز آنها را فرانگرفتهاید. این تجربیات و تداعی گذشته که غالبا نادیده گرفته میشود ، میتواند افراد را شگفتزده کند و آنها را برانگیزد تا اطلاعات و آگاهی بیشتری راجع به فلسفهی تولد دوباره به دست آورند.
پی بردن به ماهیت تولد دوباره و شناخت آن، راهیست برای درک مقصد و سرنوشت آدمی و نیز کسب دانش خودشناسی. این خردیست که به آسانی و راحتی بهدست نمیآید. فهم این دانش، نیازمند تمرین و باور است. آنها که آرزو دارند نظریهی تولد دوباره را باور کنند، باید به درون خویش سفر کنند تا تاریکی و ظلمت را از ذهن بزدایند و روشنایی دانایی را جایگزین نادانی و تاریکاندیشی ذهن خود کنند.
اندیشمند اتریشی، "رودلف استینر"، در این مورد میگوید: "همانگونه که یک عصر، نظریهی کپرنیک دربارهی عالم را پذیرفت، عصر ما نیز باید خود را برای پذیرش نظریهی تولد دوباره که به آگاهی عمومی راه یافته، آماده سازد".
همچنین، در روند پژوهشهایی که بیش از چهل سال بهطول انجامیده است، گزارشهای فراوانی در این مورد انتشار یافته که از صدق و درستی این نگره حکایت دارد. این گزارشها که اکنون بیش از دو هزار و پانصد مورد آن در بخش پژوهشهای انسانشناسی دانشگاه ویرجینیا ثبت گردیده، اثبات میکند که در تمام جهان، کودکانی بوده و هستند که زندگیهای قبلی و خاطرات گذشتهی خود را توصیف کرده یا توصیف میکنند. برخی از این کودکان که مورد پژوهش و تحقیق قرار گرفتهاند، میگویند قبلا از اعضای فوت شدهی خانوادهشان بودهاند و برخی دیگر نیز شرح میدهند که در زندگیهای گذشته، هویتی بیگانه داشتهاند.
در موردی خاص، کودکی بسیار کوچک، شروع به توصیف خاطراتی از زندگی دیگری میکند. کودک بر حرف خود پا میفشارد و اغلب اوقات نیز تقاضا میکند او را به مکانی که قبلا در آنجا زندگی میکرده، ببرند. پژوهشگران، به آن مکان توصیف شده میروند و درمییابند که آن جا، دقیقا مطابق توصیف آن کودک است و آن محل، محل زندگی فردی بوده که قبلا درگذشته.
اینکه ما به تولد دوباره باور داشته و یا باور نداشته باشیم، هیچ تفاوتی ندارد؛ چرا که تولد دوباره، توسط قانونی جهانی، رهبری میشود. تولد دوباره، به هیچ قدرت دیگری وابسته و یا با آن قابل مقایسه نیست. برای مثال، چه بپذیریم و چه نپذیریم، نمیتوانیم قانون جاذبهی زمین را که توسط نیوتن کشف گردیده، انکار کنیم؛ تولد دوباره نیز اینگونه است.
فرآیند تولد دوباره، هنگامی که انسان میمیرد، چگونه است؟
وقتی شخصی در شرفِ مرگ است، دقیقا در آخرین لحظات حیات و آن هنگام که تمامی قدرتها و مقامهای او از بین میرود و دیگر هیچ از او باقی میماند، فقط و فقط یک چیز از او به یادگار میماند و آن اعمال اوست؛ اعمال نیک و بد او. تنها و یگانه میراث انسان، پس از مرگ، کارهای نیک و بد اوست.
حال، انسان از دنیا رفته است و این انسان فانی، در جایگاهی دیگر و این بار در مقامی والاتر و یا پستتر و بدون دخالت هیچ قدرت فوق طبیعی، متولد میشود. در حقیقت، با تولد دوباره، تمامی موجودات، پیامدهای نیک یا بد اعمالشان را درو میکنند. چهگونگی اعمالی که با جسم و اندامشان انجام دادهاند و نیز سخنان و افکارشان در زندگیهای قبلی، شرایط تولد دوبارهی آنها را معین میسازد. پی بردن به ماهیت تولد دوباره، نیازمند پژوهشی جداگانه و بررسی دقیقتریست.
آیا تولد دوباره، فقط به آیین بودا محدود می شود؟
خیر. گرچه این باور، شالودهی آیین بودا را تشکیل میدهد، به آیین بودا منحصر نیست. در مذاهب دیگر و حتا در میان آرای برخی فلاسفه و اندیشمندان برجسته نیز با اندک تفاوتهایی، این نظریه یافت میشود. برای مثال، در میان آرای افرادی چون فیثاغورث، افلاتون، شوپنهاور، امانوئل کانت، اشخاص مشهور مسیحی، اندیشمندان مصر و چین باستان و غیره، امکان تولد دوباره در وجود دیگران، پذیرفته شده است.