بودا کیست؟
"توسط "دوتتسو ذنجی
( برگرفته از کتاب "ذن موندو" )
بودا کیست؟
حدود دو هزار و پانصد سال پیش، در سرزمین باستانی هند، "سیدارتا گائوتاما" درخانوادهای سلطنتی، چشم بهجهان گشود. وی پس از ترک خانمان و تلاشهای طاقتفرسا و پیگیر در راه رسیدن به بیداری و حقیقت، سرانجام روزی زیر درخت بُدی به بوداییت دست یافت و بیدار گشت. توضیح آنکه "بودا" نام شخص نیست، بلکه لقب یا عنوان است و این لقب ، به شخصی داده میشود که از ناآگاهی، ذهن تربیت نیافته و خوابناک، بیدار شده، کاملا بهروشنی رسیده و به حقیقت هستی، دست یافته باشد.
آیا ممکن است شرح کوتاهی دربارهی حیات های پیشین بودا بدهید؟
داستان تولدهای پیشین بودا، در "پالی کانون" که به جاتاکا معروف است، روایت شده. پالی کانون، به مکتب تراوادا تعلق دارد و تاریخ تالیف آن، مربوط به 100 سال پیش از میلاد و حاوی مجموعهای از پانصد و پنجاه داستان دربارهی زندگیهای پیشین بودا شاکیامونی ست. یکی از روایتها بدینگونه است:
هزاران سال پیش، مردی فقیر همراه مادرش از رودخانهای میگذشت. توفان، قایق آنها را واژگون کرد. مادر و فرزند، هفت شبانهروز روی آب شناور بودند. در لحظهای که چراغ امیدشان رو به خاموشی گذاشته بود و در حال غرق شدن بودند، فرزند آرزو کرد که روزی بتواند تعداد زیادی از موجودات را از این زندگیِ پر رنج برهاند و به آرامش و آسودگی رهنمون شود. چنین اندیشهی انساندوستانه ای در وجود او نقش بست و در روندِ تولدهای مکرر، همچنان انتقال یافت تا آن که این آگاهی، به "دیپانکارا بودا" رسید.
او پیشبینی کرد در آینده، مرتاضی به نام "سومهدا" با قدرتِ مافوق روحی، بهعنوان بودایی دیگر، بر زمین ظاهر خواهد شد که نام او سیدارتا و بیست و چهارمین بودا در شجرهی بودایان است. این تولدها ادامه پیدا کرد تا اینکه در سال پانصد و شصت قبل از میلاد، ملکه "مایا" همسر شاه "سودهادانا"، در جنگل "سال" در "کاپیلا واتسو"، واقع در نپال کنونی، پسری بهدنیا آورد که نام او را سیدارتا نهادند.
یک صد و هشت برهمن، منجم و پیشگو در مراسم نامگذاری او شرکت کردند. در آن میان، دو پیشگو پادشاه را از این تولد آگاه کردند که در کاخ تو، پسری با سی و دو نشان از مردی بزرگ، به دنیا آمده که دو سرنوشت، برای او رقم زده شده است؛ یا حاکمی شریف و صادق (در چهار جهت گیتی)، قابل احترام و دوستداشتنی و پادشاهی دلسوز و شفیق خواهد بود یا تمامی تاج و تخت و تعلقاتِ سلطنتی را رها میکند و بودا میشود تا ریشهی نادانی و جهل را از جهان بزداید.
سیدارتا کدامین را برگزید و چرا؟
شخصی که در پی کشف معنای وجود خود باشد، با ارزشترین را خواهان است. سیدارتا در ناز و نعمت زندگی میکرد و همهی دربار، با تمام وجود، در خدمت او بودند و هر نیاز او را برآورده میکردند. وی در سه کاخ زندگی میکرد؛ یک کاخ ویژهی فصل تابستان، کاخ دیگر برای زمستان و کاخی هم مخصوص فصل باران داشت. او را در تمام روز از تابش شدید نور آفتاب، بارش بارانهای سخت و گرد و غبار، با چترهایی بزرگ، محافظت میکردند. روزی سیدارتا از کاخ خارج میشود، در شهرهای اطراف، به گشت و گذار میپردازد و متوجه چهار رویداد میگردد. سیدارتا با خود میاندیشد که زندگی انسانِ عادی، پیوسته در معرض تولد، بیماری، پیری و مرگ است. آیا من هم، چنین سرنوشتی خواهم داشت؟ او از این خطر آگاه شد و تصمیم گرفت همهچیز را رها کند تا چارهای برای این رنج بیابد.
سیدارتا در سن بیست و نه سالگی، مصمم به ترک کاخ شد و با اختیار کردن راه خانه به دوشی و بیخانمانی، در هیبت مردی فقیر، در صدد یافتن پاسخهایی برای معماها و پرسشهای ذهنیاش برآمد. سرانجام، او میان پادشاهی و بوداییت، راه دوم را برگزید. سه شبانه روز سپری شد و در چهارمین روز "آسالی" ، با گماشتهاش "چانداکا" و اسب مورد علاقهاش "کانتاکا"، قصر را برای همیشه ترک کرد.
آیا تاج و تخت، موجب اغوای سیدارتا نشد تا در کاخ بماند؟
خیر. آن زندگی پر زرق و برق و پر طمطراق، نتوانست به روحِ شاهزاده سیدارتا، آسایش دهد. سرنوشتِ نیکو و عشق بیحد و حصر او به انسانها، وی را پایبند لذتهای زودگذر مادی و زندگی شاهانه نکرد. گرچه سیدارتا معنی سختی و رنج را نمیدانست، نسبت به رنج دیگران، احساس شفقت و همدردی میکرد. کاخ، با تمام تجملات و وسوسههایش، برای او، بهعنوان ناجی انسانها، مکانی خوشایند و امن نبود. سیدارتا با خوار شمردن این لذتهای حسی- که اندیشهی والای فرزانگان است - رهسپار یافتن حقیقتِ غایی عالم شد.
آیا سیدارتا به کشف حقیقت غایی نائل آمد؟
بله. مهمترین چیزی که او کشف کرد، "رنج" و چه گونگی رهایی از آن بود. سیدارتا دریافت که عطش خواستن، سبب رنج است. او توانست به مردم نشان دهد که چه گونه میتوان ریشهی حرص و آز، تنفر و انزجار و جهل و خرافات را خشکاند و به سعادت و آرامش وصفناشدنی "نیروانا" (پالی: نیببانا) رسید.
آموزگاران سیدارتا چه کسانی بودند؟
سیدارتا از آموزگاران بسیاری تعلیم گرفت. متون بودایی، نشان میدهد که مکاتب دیگری نیز در آن هنگام بودهاند که "بهاوانا" را تمرین میکردند. دو مرتاض به نامهای "آلاراکالما" و "اودداکارامپوتتا"، عالیترین شکل مراقبه را که سومین و چهارمین "آروپا- جانا" یا حالت "نه-شکل" نام دارد، تمرین میکردند. این آموزش تمرکز حواس، به سیستم بودا شباهت دارد. همچنین، سیدارتا در "باغ آهوان"، پنج مرتاض کبیر را که به "مرتاضان گیسو بافته" شهرت داشتند، ملاقات کرد. سیدارتا پس از ملاقات با این مرتاضان، خود را در معرض شدیدترین ریاضتها قرار داد؛ تجربهی بیمانندی در طول تاریخ انسان. سیدارتا خود را با چنین اندیشهای تهییج میکرد: "هیچ مرتاضی در گذشته، حال و آینده، هرگز ریاضتی را که من اینچنین خالصانه انجام دادهام، تجربه نکرده و نخواهد کرد". شاهزاده سیدارتا با چنین همتی، توانست از تمام آموزگاران خویش پیشی گیرد، اما با این اوصاف، او هنوز نتوانسته بود به پرسشهای درونیاش، پاسخ دهد.
پس از آن، شاهزاده سیدارتا چه کرد؟
سیدارتا تصمیم گرفت به خود متکی باشد و پاسخ را از درونِ خود بیرون کشد. او پس از سالها تلاشِ سخت و بدون توسل به عوامل فوق طبیعی و فقط به یاری کوشش و خلاقیت شخصی خود، زیر درخت "بُدی" نشست. سیدارتا با عزمی استوار و ارادهای آهنین ( "آدیتتانا" )، عهد کرد زیر درخت بنشیند تا به روشنی کامل دست یابد. در نخستین پاس از شب، او به دانش زندگی گذشته دست یافت و در پاس دیگر، به درک بینش آسمانی نائل آمد. در آخرین پاس از شب، به زنجیرِ علّی (علت و معلول) آگاهی پیدا کرد و سرانجام، در روز هفتم، هنگامی که ستارهی صبحگاهی در آسمان میدرخشید، جرقهای از نور آگاهی و فهم کامل، بر سیدارتا گشوده شد. این گونه بود که سیدارتا گائوتاما، در سی و پنج سالگی، به کاملترین بیداری، یعنی "آنوتارا-سام یاک-سام بودی" دست یافت و بودا شد.
بودا چه گونه بیداری و آگاهی خود را به مردم منتقل کرد؟
بودا با عشقی و شفقتی پاک و بی پایان، بهمیان مردم بازگشت تا آنها را از "خواب" بیدار کند. بودا کوشید راه درمان دردها و رهایی از رنجی را که انسانها قرنها دچارش بودند، به آنها نشان دهد. وی به آنها نشان داد که چه گونه سرشت واقعی خود را بیابند و بازیچه و دستنشاندهی "برهمنان" متعصب نشوند.
بودا در موعظهی مشهور و نامدار خود، یعنی "سورهی کالاما" (سوترای کالاما)، به پیروانش توصیه میکند بر خودشان تکیه کنند و مطیع احکام و اوامر دیگران و برخی عقاید و برداشتهای کاذب نشوند. وی به مردم آموخت که خودشان را از درون، مهار کنند و سرنوشت خویش را خود تغییر دهند؛ نه مانند افراد سست و بیکفایتی که همچون گوسفندان، فرمانبردار حکم چوپان هستند.
سورهی کالاما چیست؟
موعظه یا اندرزیست که رهروان را تشویق میکند به اینکه شخص، خودش و از طریق تجربهی شهودی، به حقیقتِ عالم پی برد. بودا در سوره ی کالاما، تاکید میکند نباید کورکورانه چیزی را پذیرفت که تنها و تنها بر موارد ذیل بنا شده باشد:
1- گزارشها، سنتها، رسمها و شایعهها
2- استنتاج و قیاس
3- حدس و گمانهزنی
4- جدل، منطق و دلایل عقلی
5- چیزهایی که بهنظر حقیقی میآیند
6- ملاحظاتی از قبیل این که بودا معلم من است
7- آنچه من (بودا) به شما میگویم
بنابراین، سورهی کالاما، آموزشیست بر عدم وابستگی به مراجع انسانی و خدایان؟
به راستی که چنین است. آموزههای بودا، بر اساس "بیا و بنگر" است، نه "بیا و باورکن". بودا از همه دعوت میکند که بیاییم و حقیقت را خودمان، با چشم درون و با تجربهی شهودی دریابیم، نه اینکه چشم بسته به افسانهها و گواهی دیگران باور داشته باشیم. همانگونه که یک دانشمند، فرضیاتش را از طریق آزمایش اثبات میکند، بودا نیز بهچنین طریقی، اعتقاد دارد که راه بیداری، بر همگان گشوده است و هر کس میتواند این معرفت را بهطور مستقیم بیازماید. این معرفت، فقط در انحصار شخص بودا نیست. چنین اعترافی، هرگز توسط هیچ مرجع معنوی دیگری، بیان نشده است.
در این موعظهها، بودا همواره تاکید دارد که بیداری، در همین دنیا قابل وصول است و نه در دنیایی دیگر. بودا هرگز خود را موجودی مافوق انسان و یا پیامآور خدا تلقی نمیکرد.