top of page

عوامل عمده در بیداری بودائی

بخش سوم : سه ذهن

"توسط  "دوتتسو ذنجی

  

در وجود ما دو شخصیت کاملاً مجزا وجود دارد که دو پاره از سه ذهن ما هستند. دو شخصیت باهوش عبارتند از ذهن آگاه و ”ناخودآگاه“. اما در مجموع سه ”خود“ یا سه ذهن در وجودمان هست که وقتی که با هم درآمیزند و به طور کامل ترکیب شوند واحد مقتدری را تشکیل می­دهند که می­تواند هر خواسته ­ای ار به منصه ظهور برساند. یکپارچگی و ارتباط شفاف میان آنها، آنچه را که به آن معجزه می­گویند خلق می­کند.

متأسفانه بیشتر مردم به طور جداگانه با این ”خود“ زندگی می­کنند و هیچ ارتباطی میان آنها نیست. این افراد در زمانهای خاص، هویت خودشان را با یکی از این سه ذهن مشخص می­کنند اما واقف بر این حقیقت نیستند که اگر این سه ذهن را منسجم و یکپارچه درآورند به اهداف خود در زندگی زودتر خواهند رسید. عدم انسجام بین سه ذهن و یا ناآگاه بودن از اتحاد آنها سبب ناکامیها شده آرزوها برآورده نمی­گردد و دعاها و خواسته­ ها برای تغییرات عادی و تکامل معنوی بی­اثر می­شود.

بحث کلی درباره این سه ذهن در چارچوب این دفتر نمی­گنجد و نیازی هم نیست که وارد جزئیات آن شویم. همین قدر که بتوانیم از این نظام سه تایی استفاده کرده و راهمان را بگشائیم و هدفمان را به ظهور برسانیم کافی است. مثلاً نیاز نیست که از جزئیات تلفن بدانیم و اینکه چه ابزارهائی آن تشکیل داده اند اما می­توانیم به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کنیم.

برای آشنایی با سه ذهن به طور موجز و مختصر اشاره­ای به آن می­کنیم.

سیستم سه­ گانه ذهن عبارتند از : ذهن خودآگاه، ذهن ناخودآگاه و ابرذهن. کاهنان، رهبران مذهبی ، دانشمندان و سایر هنرمندانی که به عالی­ترین درجات و شئون عالی رسیدند آگاهانه یا ناآگاهانه از ترکیب این سه ذهن استفاده کرده اند. نشانه­ هائی از این نظام سه تایی در بسیاری از فرهنگ های کهن، فلسفه­ ها و مذاهب وجود دارد که ممکن است نام­های متفاوتی داشته باشند. باید تأکید کنیم که اصطلاح کهتر، میانه و برتر دلیل بر سلسله مراتب این ذهن­ها نیست. اگر به واژه­ ها دقت کنیم ممکن است در نگاه اول تصور کنیم که مثلاً کهتر از میانه پائین­تر است و ابرذهن بر دوتای دیگر ارجحیت دارد در حالیکه چنین نیست به طوری که به لحاظ فیزیکی نمی­توانیم بگوئیم که چشم بهتر از گوش است یا بینی در کالبد فیزیکی از اهمیت کمتری برخوردار است. روانشناسی در اشکال مختلفش هیچ تفاوتی بین آنها نمی­بیند و فقط کارکرد هر کدام را متفاوت می­بیند اما با این وجود می­شود یک هماهنگی ظریف و استادانه میان آنها ایجاد کرد. هر سه ذهن در عملکرد خاص خود از جایگاه ویژه­ئی برخوردارند و هر یک بخشی از ”خود“ یا ”خویشتن“ واقعی و کامل را تشکیل می­دهد و تقدم یا تأخری یا الویتی در میان نیست.

ذهن آگاه:

ذهن آگاه را می­توان شعور آگاه، ضمیر روشن، وجدان آگاه، خود میانه، ذهن عینی و غیره نامید.

در تئوری پسیکانالیز فروید از شخصیت ذهن آگاه، شامل تمام چیزهائی است که در آگاهی ما قرار دارد. طبق این نظریه شعور آگاه بخشی از ذهن است که مسئول منطق و استدلال است. مثلاً اگر به ما گفته شود دو بعلاوه دو چند می­شود این ذهن آگاه است که مورد استفاده قرار می­گیرد. یا وقتیکه قصد داریم از خیابان عبور کنیم به ما توصیه می­شود و آگاه باشیم که از چراغ قرمز عبور نکنیم.

ذهن عینی یا ذهن آگاه تمام تأثیرات، حالت­ها، وقایع و اعمال را در طی روز زندگی یادداشت می­کند و به آن آگاه است. مثلاً با کسی صحبت می­کنید ، قیافه او را در نظر دارید، سخنان او را گوش می­دهید و در عین حال به محیط اطراف خود نیز اشراف دارد. شما در زمان حال به وقایع آگاهی دارید. این حالت ذهن متفکر است که می­بینیم، می­شنویم ، بو می­بریم و همچنین با آن تصمیم می­گیریم، حرکت می­کینم و یا هر حالت و عمل آگاهانه را انجام می­دهیم. ذهن آگاه یا عینی در اصطلاح عمومی جائی است که ما این حالت­ها را چون شنیدن ، بوئیدن ، دیدن، لمس کردن و غیره را در آن داریم. با گذشت زمان این حالت­ها و آگاهی­ها در بخش دیگری از ذهن به نام حافظه جای می­گیرد که اصلاحاً به آن نیمه­آگاه می­گویند. تمام حوادثی که از شعور عینی تراوش کرده و در بخش حافظه یعنی ذهن تصوری ثبت و ضبط می­گردد. مثلاً اگر از شما سئوال شود که یک ساعت پیش یا یک روز پیش چه کارهائی انجام داده­اید ، آن­ها را کم و بیش به یاد می­آورید. این خاطرات تا مدتی در ذهن تصوری می­ماند اما این خاطرات همیشگی نیستند و تجربه نشان داده که وقایعی که در زمانهای دور برایمان اتفاق افتاده به کلی محو شده و به یادمان نمی­آید و این احتمال هست که بسیاری از خاطرات و وقایع در ذهن تصوری باقی نماند. این بدان علت است که مثلاً ما فرآیند انتخاب یا هدف را تعیین کرده­ایم اما ذهن ما آن چنان شلوغ، درهم و برهم و به شکل زائد و بی­مورد اشغال شده که اجازه نمی­دهد فرآیند انضباطی ذهن به طور مؤثر کار کند یا اینکه اجازه دهد که یک فکر خاص یا یک هدف مشخص خود را نمایان کند.

ذهن تصوری یا درون خودی نه تنها انبار چیزهائی است که مایلیم به یاد بیاوریم بلکه انبار بسیاری از چیزهائی است که مایلیم آنها را فراموش کنیم. بعضی از حوادث و وقایع که شاید مدتها پیش و یا حتی دوران کودکی ما رخ داده عمیقاً در بخشی از ذهن انبار و بایگانی می­شوند که به آن ذهن کهتر یا ناخودآگاه می­گویند.

ذهن ناخودآگاه:

ذهن ناخودآگاه مخزن و گنجینه تمام خاطرات و وقایع است. خاطرات قدرتمند هیجانی زندگی ما و حتی قبل زا تولد ما در آنجا مدفون شده اند و به قول معروف جا خوش کرده­اند و پایه رفتار ناآگاهانه را می­سازند و برخلاف ذهن تصوری این خاطرات، تأثرات و امیال­ها را بدون توجه به ماهیتشان آنها را در خود نگه می­دارد و بر حسب شخصیت فرد و ماهیت او تأثیر می­گذارد. اگر به مقایسه قابلیت های وجود آگاه و ناخودآگاه بپردازیم متوجه می­شویم که ضمیر خودآگاه دارای حافظه ضعیف و بی­ وفا است. مثلاً کاری که روز گذشته یا هفته­ های گذشته رخ داده ممکن است با کمی فشار بخش­هائی از آن رویدادها را به یاد بیآورد ولی اگر همین حوادث به زمان بیشتری بکشد ممکن است یادآوری آن چندان ساده نباشد. ناخودآگاه حافظه قوی و باثباتی دارد که بی­عیب و نقص است و همه­چیز را ضبط و ثبت می­کند و هیچ چیز از نظر او دور نمی­ماند. از طرف دیگر ضمیر ناآگاه ما بسیار ساده و زودباور است و هر مطلبی که به آن داده شود بدون ارزشیابی قبول می­کند. ناخودآگاه فرمانده کل پیکر وجودی ما است و اعضای بدن را زیر نظر دارد. این سلطه را از طریق اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک اعمال می­کند. قضاوت ناخودآگاه درباره وضعیت قسمت­های مختلف بدن لزوماً با آنچه که ضمیر آگاه می­پندارد برابر و مشابه نیست. این دو ضمیر در مواردی عقاید متفاوت و حتی متضاد دارند. برای مثال: من همیشه بنا به عادت گذشته طوری راه می­روم و قدم می­زنم که شاید چندان مطلوب نباشد. ناخودآگاه می­تواند تصوری از راه رفتن من با الگوی مناسب که قبلاً به او القاء شده داشته باشد. این تصور تبدیل به حقیقت می­شود و شکل راه رفتن من را از آنچه که به او القاء شده بود تغییر می­دهد. این تصورات با شیوه خاص القائات همواره تحقق پیدا کرده و اعمال بدن ما را طراحی و هدایت می­کند. در بسیاری از موارد این عملکرد بر خلاف اراده ما صورت می­گیرد و همواره بین اراده و تصور کشمکش صورت می­گیرد که در نهایت ”تصور“ غالب می­شود.

ناخودآگاه مسئول هیجانات خود به­ خودی است، اعمالی چون خنده، گریه، ترس، نفرت و غیره صرفنظر از اینکه آیا آنها منطقی هستند یا خیر.

این اعمال نتیجه برنامه ­ریزی والدین، اولیاء و مربیان مدارس و جامعه است.

از ویژگی­های دیگر ضمیر باطن بی­زمانی است. ضمیر باطن با شرایط زمانی عمل نمی­کند و بدین سان زمان گذشته و آینده را تشخیص نمی­دهد. ضمیر باطن شامل حوزه­ای از آگاهی است که در آن هر انگیزه­ فکری که به کمک حواس پنجگانه ذهن هشیار می­رسد طبقه­بندی و ضبط می­کند. از طریق ذهن ناآگاه افکار سرکوب شده به یاد آورده می­شود یعنی تمام محتویات افکار بایگانی شده را بیرون می­کشد. ذهن ناآگاه افکار و احساسات را صرفنظر از ماهیت آنها از شعور آگاه گرفته در خود نگه می­دارد. بنابراین می­توان به طور آگاهانه یا دلخواه یا هدفی را که خواهان رسیدن به آن هستیم به ضمیر باطن بدهیم و از او بخواهیم آن را آشکار سازد.

اَبَرذهن:

در طی قرون خرد کهن، وجود عنصری راز و رمزدار به ما می­شناساند که بر تمام چیزهائی که از طریق ارگانهای حسی تجربه می­کنیم برتری دارد و جهت دهنده زندگی معنوی، موفقیت و سلامتی ذهن و بدن ما است و بخش عمومی ما را تشکیل می­دهد. آن را به نام­­های مختلفی می­شناسند، مانند: فرشته نجات، نبوغ ذاتی، خدای درون، روح ربّانی و غیره. در روانشناسی از آن سرپرکان شیس نام برده شده است. برای درک بهتر و سهولت گفتار آن را ابرذهن بکار می­بریم.

اگر عملکرد ذهن ما هم اکنون فراسوی درک و ذهن ما است در آن صورت این ذهن شگفت انگیز می­تواند راز و رمزدارتر و تأثیرگذارتر باشد. چه نفسی یا چه ذهنی می­تواند برتر از آن خویشتنی باشد که هم­اکنون با آن آشنا هستم. آن ذهن کدام است و چه نقشی دارد. ابرذهن بخشی از خود ما است که ما را به طور مستقیم به حوزه­های معنوی مربوط می­سازد و در مواردی دیگر چون موفقیت، سلامتی و درمان جهت دهنده است. این خویشتن خویش، نامحدود، ازلی و فراتر از آگاهی ما است. این ”خویشتن“ در تمای ربِّانی است زیرا بخشی از آن به حساب می­آید. کسب دانش از ابرذهن و دستیابی به عمق خرد، هدف و آرمان جستجوگران معنوی بوده که در بسیاری از جهان و در طول تاریخ دنبال می­شده است. عده­ای از مردم به علت عدم آشنایی با عملکرد چنین ذهنی، آن را جدی نمی­گیرند و حتی آن را پوچ می­دانند. اما شواهد علمی نشان می­دهد که یک منبع از هوش برتر در همه ما وجود دارد که از آن بی خبریم. یک ظرفیت درونی هست که کم و بیش به آن آگاهی داریم اما کمتر از آن بهره می­بریم.

ابرذهن بخشی از تمام ذهن است که بر اساس سیستم اعتقادی بنا نهاده شده است و در ارتباط با جهان و سایر ابرذهن­ها است. اما ابرذهن و پیچیدگی عظیمش با بافت گیتی چیزی است که در چارچوب روانشناسی نمی­گنجد بلکه در سطح بالاتری از آن قرار دارد. هم اکنون تائید شده که به منظور موفقیت در تمام شئون زندگی اعم از مادی یا معنوی، حضور و شرکت ابرذهن لازم و ضروری است و یک رابطه شفاف و بسیار نزدیک با آن را می­کند. ابرذهن نیرومندترین قدرت در جهان است که می­توانیم به آن باور داشته باشیم.

این سیستم اعتقادی می­تواند حضرت مسیح، بودا، یا هر منجی یا افراد مقدس دیگری باشد. حتی یک دانشمند هم سیستم اعتقادی خاص خود را دارد و در این مقوله جا می­گیرد. دانشمندان بر اساس سیستم اعقتادی خاص خودشان و ابرذهن خودشان حرکت می­کنند حتی اگر به آن باور نداشته باشند. دانشمندان ممکن است با خود فکر کنند که در فراسوی یک سیستم اعتقادی عمل می­کنند چرا که آنها تجربیاتی را راهبری می­کنند که فرضیه­ها و مدل جهان را می­سازند اما تجربیاتشان و ابزارهای اندازه گیریشان بر اساس همان نمونه­هائی است که مایلند بیازمایند. برای مثال فیزیک کوانتوم نشان می­دهد که مشاهده کننده و وسائلش در تجربیات منظور شده جمعاً شرکت کننده هستند و هیچ مشاهده کننده جداگانه­ئی برای دیدن دنیای عینی نیست.

ذهن آگاه هم در تماس با ناخودآگاه و هم به طریقی با ابرذهن. از طرفی دیگر ناخودآگاه نیز به طریقی به ابرذهن وصل می­شود. دانشمندان پیشرفته کاملاً آگاهند که علم متکی بر بسیاری از الهامات است که خود نشان دهنده سیستم اعتقادی خودشان است. بله حتی راه و روش علمی نیز یک سیستم اعتقادی خاصی را برای خود قائل است.

ابرذهن ندای درون است، راهنمای روحی است، بهترین دوست ، بهترین پدر، مادر، راهنمای مسافرتی، مدیر تفریحات و راهگشای مشکلاتمان است. ابرذهن نه تنها بخشی از ما است بلکه هسته وجودمان را تشکیل می­دهد. نیاز است درباره آن بدانیم و تقاضای یاری کنیم. او منتظر است او را صدا بزنیم. او هرگز ما را رها نمی­کند.

bottom of page